خواستم پر بکشم
مادرم گفت نرو
پدرم گفت بمان
دل من سخت هوایی شده بود
قصه از جای دگر گشت شروع :
خواستم پر بکشم
خواستم تا ته این خواب سیاه
زیر چتر تو در این کوچه تنگ
بروم تا که در این بند شوم سخت اسیر
به خدا حال بدیست
که من از من شده سیر
کاش این عقربه یاری بکند
پای در پای خودش سخت بپیچد
نرود سوی تمام
تو بمانی نروی
تازه شوم
کاش این عقربه یاری بکند
پنجره سخت به من میگیرد
که چرا کل جهان ریخته در افکارت
من به فکر تو و تو
پیش باران شده ای محرم هر عابر بی چتر گمان
من به امید تو در کوچه چنین آمدهام
کاش این ابر دگر عقده ی خود وا نکند
تو نباشی همه ی کوچه حرام است
حرام...
#محمد_لالوی
11/8/95
- mohamad lalavi
- سه شنبه ۱۱ آبان ، ۱۹:۳۰ ب.ظ
- بازدید : ۳۸۷