آن سلسله ی موی تو انقدر که گیراست
پیمانه ی مِی شرم کنان غرقِ تماشاست
با هر مژه بر هم زدنت غُلغُله ای شد
بس عشوه به این غمزه چنین آمده زیباست
هر جا که سخن از غزل و شور و نوا هست
مضمونِ غزل جز تو چنین است که بیجاست:
با چشمِ غزل خوان و تنِ مشکی ی این موی
دیوان و دو تا چای عجب چسب و گواراست
شاعر شده ام تا که از این ناز بگویم
آنقدر که دیوانه شود هر که در اینجاست
من معتقدم عشق همانست که ببند
در راه گلو هر نفسی خواست که برخواست
باید بشوی تا که بفهمی غزلم را
اندر خم این کوچه نه آن است که پیداست
#محمد_لالوی
17/12/95
- mohamad lalavi
- سه شنبه ۱۷ اسفند ، ۰۱:۰۲ ق.ظ
- بازدید : ۳۸۷
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید