میان سینه ام گشته دلی از غصه زندانی
نفس با خواب میگیرم ز فرط اشک پنهانی
به کنج خلوتی تنها به ابر دیده میبارم
چه نعمت ها که میبارد ز این چشمان بارانی
بسان کودکی گریان که از مادر جدا مانده
در این بازار شام انگار دلم گم کرده دستانی
گهی با گریه میخندم گهی با خنده گریان ام
چه پیشانی که من دارم؟ تو از دردم چه میدانی؟
نه تنها مانده در غم ها که تنها،ماند ام با غم
"چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی"
محمد لالوی
20/11/94
- mohamad lalavi
- سه شنبه ۲۰ بهمن ، ۱۹:۵۵ ب.ظ
- بازدید : ۵۰۵
تعداد نظرات این پست ۳ است ...
فوق العاده بود
احسنت به شما
این بیت خیلی قشنگ بود :
گهی با گریه میخندم گهی با خنده گریان ام
چه پیشانی که من دارم؟ تو از دردم چه میدانی؟