آینه من را نشان میداد در شکلی عجیب
من تو بودم با همان لبخند زیبای نجیب
خواب بودم بی جهت در رو به روی آینه
این دفعه در خواب هم دادی مرا بازم فریب
در تمام حیرتم بودم بدین خواب و خیال
برد،این رویا مرا تا ظَنّ بی جا و مهیب
تا که این رویا مرا تا چند شب تکرار شد
شرح دل دادم برایت از سر خواب غریب
گفتمت با شک و تریدی که از آن داشتم
خواب را تعبیر کردی با همان لحن شکیب
رو به من کردی و گفتی خواب تو اینگونه است:
میشود از من تو را یک عاشق بهتر نصیب
محمد لالوی
۲/۱۰/۹۴
https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad
- mohamad lalavi
- چهارشنبه ۲ دی ، ۰۲:۳۴ ق.ظ
- بازدید : ۱۲۵۳۹
تعداد نظرات این پست ۲ است ...

cheap car insurance quotes
۱۰ مرداد ۹۵ ، ۰۳:۱۸
وبسایت
, I hope we didn’t scare you away! HAHA. I wish I could’ve seen you one more time before you left. Now that you know where I live, you’ll just have to come back.
As I was reaading your point on prologues being useless, I immediately thought of Eragon. That book would have been so much better without that intro and you would have lost literally nothing from the story. Everything in that darn prologue is revisited in great detail in the main text. I am removing the prologue from one of my books imyediatelm!