آمدی حالا ولی...،اما چقدر دیر آمدی
زود رفتی جانِ من ، خیلی به تاخیر آمدی
نارفیقا خواستی تا پای در بندم کنی
رفتی و حالا چرا با فکر تغییر آمدی؟
گفته بودی سرنوشتت هم گره با دیگریست
پس چرا حالا مرا با اسم تقدیر آمدی؟
من برایت مثل بندم،گفته بودی یادت هست؟
خسته از آزادی و از عشق زنجیر آمدی؟
من گرفتم از خودم هر آنچه را ازآن توست
حال که گردیده ای از خویشتن سیر،آمدی؟
خواب دیدم یک نفر سر را به غربت می نهد
نارفیقا این چنین از بهر تعبیر آمدی
حالِ ما هم بهتر از آن شاعر معروف نیست
"آمدی جانم به قربانت ولی...،" دیر آمدی
- mohamad lalavi
- شنبه ۲۹ خرداد ، ۲۰:۴۵ ب.ظ
- بازدید : ۳۴۴
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید