نه تنها از تکیه بر آوازه ی بسیار میترسم
که من از چشم شور مردم بیکار میترسم
مثال مرغکى تنها به پشت میله میمانم
ولی از رفتن آنسوی این دیوار میترسم
اگرچه دیدن لیلا در این دوران که آسان است
ولی باور کن از فردای این دیدار میترسم
کسی حالا دگر آنگونه هم مجنون لیلا نیست
وَ حالا من دگر حتی از این گفتار میترسم
به حکم قاضی این شهر با هر وصله میسازم
چنان مستم که از این خاطی هشیار میترسم
چو جلد خانه ام کردی،بمان و دام خود را نِه
چنان اهلی شدم کز دانه ی اغیار میترسم
محمد لالوى
8/4/95
- mohamad lalavi
- سه شنبه ۸ تیر ، ۱۰:۵۹ ق.ظ
- بازدید : ۳۴۴
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید