بگذار که تا اشک بگوید گله ها را
تا کم کند این گریه زمن مشغله ها را
چون بافته ای درهم و برهم شده ام لیک
از بس که گره داده به هم حوصله ها را
چشمت وَ تنِ بابِل من وای از آن وقت
تا یک مژه آتش بکشد سلسله ها را
زآن روز که رفتی دگر این دل نتوانست
با عکس دگر پر بکند فاصله ها را
حتی که سکوتم نشدم چاره غم ها
این شیوه دگر حل نکند مسئله ها را
اینبار اگر آمدی و غرق سکوتم
بگذار که تا اشک بگوید گله ها را
محمد لالوی
15/4/95
- mohamad lalavi
- سه شنبه ۱۵ تیر ، ۱۱:۴۲ ق.ظ
- بازدید : ۳۶۸