ریخته در چشم خمارت میِ گیرا داری
که چنین در خور یک مرد تماشا داری
شُرب خَمر از تو دگر پیش خدا نیست گناه
که به هر نکته که گویند ، تو حاشا داری
چمن از روی گل مریم و سوسن زیباست
تو خودت یک تنه بیش از همه اینها داری
بهر تعریف نگنجی ، به غزل جا نشوی
آن سکوتی که ز خود هر دفعه معنا داری
قول دادم نشوم خیره به چشمان تو هیچ
چه کنم ؟ خود تو سر طرح معما داری
محمد لالوی
19/5/95
- mohamad lalavi
- سه شنبه ۱۹ مرداد ، ۲۳:۱۳ ب.ظ
- بازدید : ۳۵۴