گرچه از عشق فقط گریه اش آمد به سرم
تازه فهمیده ام از گریه که حالی ببرم
گریه چون جام شرابیست که با هر دفعه
میتوان گشت تهی زآنچه که اما اگرم
حال عاشق همه تسبیح و نماز است و دعا
گوییا ذکر تراویده ز چشمان ترم
آنقدر گریه کنم بر در میخانه ز تو
تا که این جامه عصمت ز تمنا بدرم
زین همه گریه و تشویش ، نکوهش نکن ام
رو من از حرف نصیحت که دگر بی بصرم
حاصل شهر شما زاین همه ، آفت نزند
"میوه ی بَم" شده ام ، حال دگر بی ضررم
محمد لالوی
29/5/95
- mohamad lalavi
- جمعه ۲۹ مرداد ، ۱۵:۵۱ ب.ظ
- بازدید : ۳۱۷
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید