حرف ها دارد دلم اما چه حاشا میکند
زخم ها را میخورد...،تنها تماشا میکند
در غروب جمعه ها با آن همه پژمردگی
خاطراتش را همش پایین و بالا میکند
گوشه ای گم میشود در لابلای خاطرات
یک دفعه خود را میان کوچه پیدا میکند
بر تن دیوار ها صد نقش ماتم میزند
"من دگر تنها شدم" را خط و انشا میکند
میرود در خود که بیرون رفتنش معلوم نیست
او فقط حال دگر تنها...، مدارا میکند
#محمد_لالوی
#یک_شعر_قدیمی
- mohamad lalavi
- سه شنبه ۳۰ شهریور ، ۲۲:۰۵ ب.ظ
- بازدید : ۲۸۸
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید