ترسم مرا ز هرچه که دارم جدا کند
ای کاش ببینمت دوباره تو را، خدا کند
یک شهر تمام دلش انتظار توست
یک شهر آمده آمدنت را ، دعا کند
این مرد را ، فقط این بغض بی جهت بس است
تا با غرور خودش، تن خود را گدا کند
هر رفتنی برای من از آمدن ، نگفت
من را بهانه نیست ، که ز رفتن رها کند
گفتی که "میروی" و این واژه یک کتاب نیست
یک واژه هم بس است...، که با دل من چه ها کند
#محمد_لالوی
1/7/95
- mohamad lalavi
- پنجشنبه ۱ مهر ، ۰۲:۲۶ ق.ظ
- بازدید : ۳۳۰
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید