کجایی تا بفهمی مرد تنهایت کجا مانده
از این آوار بعد از تو فقط مشتی صدا مانده
به این سگ لرزه های ممتدِ این شهر مشکوکم
که شاید یک زمستان در تن پاییز جا مانده
نه سقفی روی سر دارم نه حتی بلکه دیواری
مرا از آسمان تنها فقط سوز هوا مانده
به روی پنجره هرم نفس های تو دیگر نیست
ولی داغی به روی قلب من عمری بجا مانده
در این تقویم های ناقص بیهوده چیزی نیست
تو فصل پنجمی هستی که از تقویم جا مانده
#محمد_لالوی
۱۱/۷/۹۵
- mohamad lalavi
- يكشنبه ۱۱ مهر ، ۰۴:۰۹ ق.ظ
- بازدید : ۲۸۶
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید