تو چنگیز و مرا چیزی از این جولان نمی ماند
تنم آنقدر خنجر خورده که ، عریان نمی ماند
صدایم غرش شیریست در هنگامه ی پیری
ولی جز مرگ اجباری از این طغیان نمی ماند
چنان از پشت خنجر میزند انگار بعد از من
برای این همه لطف خودی امکان نمی ماند
به زیر سلطه ی باران تنِ این خانه میمیرد
مرا جز طعنه ی چندان از این طوفان نمی ماند
چه فرقی میکند یک سجده بر آدم که غیر از من
در این فردوس حتی هم خود انسان نمی ماند
"میان مردمان خویش تنها" را فقط افتاده میفهمد
به دستِ دوست ، خنجر تا ابد پنهان نمی ماند
#محمد_لالوی
26/7/95
غُرّش = صدای مهیب ، فریاد ترسناک
جولان = تاخت و تاز ، تاختن ، تاخت زدن
عریان = برهنه ، لخت
هنگامه =معرکه ، داد و فریاد ، شور و غوغا
امکان =دست یافتن ، ممکن بودن ، احتمال ، توانایی
طغیان = از حد خود گذشتن ، نافرمانی کردن
افتاده = زمین خورده ، از پا درآمده
فردوس = بهشت ، باغ ، بوستان
- mohamad lalavi
- دوشنبه ۲۶ مهر ، ۱۸:۵۱ ب.ظ
- بازدید : ۳۴۳
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید