عید است ولی ساز دلم کوک ندارد
ماهی به سر سفره سین سوک ندارد
زرداب دلم پاک نشد تا که تو آیی
انگه که غمم کم ره مسلوک ندارد
تنها به سرای تو نشستم که بیای
کو چاره بگو،کین دل متروک ندارد
عید است که میدانی و میداندم اینبار
اینبار برای دل ما همچو تو سالوک ندارد
اغاز بهار و سَرِ سال و سَرِ آغاز ترنم
انگار فقط کار به کارم دل مملوک ندارد
ای دوست مگو کز جَهَل و سر که به سودای رقیبت
عید امده انگار دلم همچو تو مفلوک ندارد
محمد لالوی
۶/۱/۹۴
https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad
- mohamad lalavi
- يكشنبه ۱۳ ارديبهشت ، ۱۳:۱۵ ب.ظ
- بازدید : ۴۷۵
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید