تو که رفتی همه ی فرضیه ها ریخت به هم
رو گرفتی ز من و زاویه ها ریخت به هم
خواستم تا غزلی را به تو تقدیم کنم
اشک امد به وسط قافیه ها ریخت به هم
ساعتم بعد تو از تاب و تب و شور افتاد
بعد تو ضاعقه ی ثانیه ها ریخت به هم
خبری از تو نشد کار جهان لنگ تو بود
تو نبودی همه ی حاشیه ها ریخت به هم
تا به اسم تو رسیدم غزلم گریه گرفت
بغض فریاد زد و مرثیه ها ریخت به هم
خواستم با غزلم در دل تو جا بشوم...
تو که رفتی همه ی فرضیه ها ریخت به هم
#محمد_لالوی
۲۳/۹/۹۵
در جواب شعر زیبای جناب صباغ نو
- mohamad lalavi
- سه شنبه ۲۳ آذر ، ۰۱:۴۸ ق.ظ
- بازدید : ۳۶۰
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید