گفتم که نیا باز که آمد به سراغم
گفتم که نرو کاش بماند چو فراغم
ای گریه مگر در سر خود گوش نداری
گفتم که نیا باز غلط گشته سیاقم؟
من با همه امید بگفتم که بمانی
ای خنده که ای کاش تو باشی چو ایاغم
جنگ است میان منو این شور و هیاهو
ای دل تو نگو با همگان همچو که زاغم
چون با سر شوریده بمانی تک و تنها
هرگز نشود سو کسی هم به چراغم
هر قدر جدا مانی از این حال دگرگون
ناز است به شصتت که چه آسوده فراقم
با تاج مگو مدعی عاشقی و عشق فراوان
از صحبت معشوقه و این حال خرابم
محمد لالوی
۷/۱/۹۴
https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad
- mohamad lalavi
- يكشنبه ۱۳ ارديبهشت ، ۱۳:۱۶ ب.ظ
- بازدید : ۴۲۱
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید