چه بلایی به سرت آمده تنها شده ای؟
همدم گریه به آغوش متکا شده ای؟
از چه اینطور مشوش به پریشانی حال
متنفر ز من و مردم و دنیا شده ای؟
در و دیوار همه،شاهد بر حق من اند
گرچه از خواستن عشق مبرا شده ای
توی آن کوچه بن بست که تو را گم کردم
تازه فهمیدم از آن روز که پیدا شده ای
مثل تزریقی و معتاد همه دم مینالی
فکر تزریق خوشی هستی و رسوا شده ای
آخرین بار اگر خوب که دقت بکنم گفتی تو
که در آن کوچه بن بست تو شیدا شده ای
سوز دل داری و من حال تو را میفهمم
گرچه دیریست مرا راز و معما شده ای
محمد لالوی
۱۳/۸/۹۴
https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad
- mohamad lalavi
- چهارشنبه ۱۳ آبان ، ۱۹:۲۴ ب.ظ
- بازدید : ۳۴۳
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید