مستی بهانه است که رها کرده ای مرا
آواره به ظلمت شب ها کرده ای مرا
مستم که نفهمم چگونه گشت زندگی
مستی ببین که چه رسوا کرده ای مرا
حیران و غم زده به کوچه های شهر تو
پنهان قدم زدم،که چه تنها کرده ای مرا
اشکم روان ز دامن رسوای صورتم
یادم شود که چگونه لیلا کرده ای مرا
می نوشم و انگار نه انگار که زندگیست
اینجا جهنمیست که رها کرده ای مرا
چشمم به تقویم و ماه ها و سالهاست
کاش آن زمان بیاید که پیدا کرده ای مرا
دستش به دست تو چشمم به دست او
گویم چگونه شد که ترک وفا کرده ای مرا
محمد لالوی
۱۸/۴/۹۳
https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad
- mohamad lalavi
- شنبه ۱۲ ارديبهشت ، ۱۳:۱۴ ب.ظ
- بازدید : ۳۶۰
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید