میرسد روزی که من هم مثل تو

بی خبر از کار غمها میشوم

شادِ شاد و عاشق و بی اختیار

این سری با خنده تنها میشوم

...

میرسد روزی که بی من بی هوا

میرسی تا ان خیابان شلوغ

غافل از اینکه دگر من نیستم

زیر لب میخوانی از شعر فروغ

...

با صدای خسته ای میخوانی و

در نگاهت حس رنجی مُمتد است

تو پشیمانی از آن روز خزان

روی قلبت از نشانی مُحرَض است

...

میرسد روزی و بعد از آن منم

راحت از هرگونه بُغض بی دلیل

جمعه ها عاشق تر از هر روز پیش

میشوم درگیر حسی بی بدیل

...

میرسد روزی و من میدانم این

این خیالی نیست در وهم و خیال

منتظر در بند در میمانم، اِی

در سرم صد پرسش و صدها سوال


محمد لالوی

۹۴/۸/۲۴


https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad

  • mohamad lalavi
  • دوشنبه ۲۵ آبان ، ۰۰:۳۱ ق.ظ
  • بازدید : ۳۶۹

تعداد نظرات این پست ۰ است ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی