ببین که از سر غم ها میان خانه خزیدم
چه گریه ها که نکردم چه خنده ها که شنیدم
به پیش چشم خمارت نگاه ملتمس این بار
چه کار ها که نکردم چه خویشتن که دریدم
میان گریه شنیدم که عهد خود این بار
به پا چگونه شکستی، ولی چرا نشنیدم
ز زنده ام که چه حاصل میان گریه نشستن
که به روم،که به اخر، ببین چه ساده رسیدم
توان نبود که به غیری بناممت که ز این پس
ز نام زندگی ام هم ببین چگونه بریده ام
کنار غصه و تشویش میان گریه و شیون
بسان خنده و شادی،ز پا و سر چه رمیدم
چنان نشد که بماند کنار قصه تقدیر
ولی بدان که ز خاطر،چه گریه ها که خریدم
چو خو گرفته به غم ها عیان مکن تو نشانت
چه قصه ها که نگفتم چه قصه ها که شنیدم
محمد لالوی
۱۰/۷/۹۳
https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad
- mohamad lalavi
- شنبه ۱۲ ارديبهشت ، ۱۳:۲۰ ب.ظ
- بازدید : ۴۶۴
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید