آمدی بی تابی شب های بی اندازه رفت
آمدی غمگینی ابیات بی آوازه رفت
کوچه از این آمدن بوی خوش بودن گرفت
دل از این دلدادگی مهلت به آسودن گرفت
قمری تنهای دل از لاک خود بیرون پرید
زد به آواز و کمی در مست چشمانت خزید
غصه از فرط خجالت کوله بارش را نبست
در قطار وقت تنهایی خودش تنها نشست
رفت و با خود رفت آن غمگینی بی انتها
من فقط ماندم وَ تو با عشق بی حدی ز ما
آمدی تعریف شب هم با خودت تغییر کرد
لحظه ها را چون مجدد چشم تو تفسیر کرد
ساعت صفر شبم حالا چه معنی گشته است
اخر پایان شب در عشق لیلی بسته است
آخر پایان شب حالا به شکل دیگریست
معنی آغاز یک روز به شدت بهتریست
لحظه ها حالا برایم حکم بودن میدهند
مثل قبل ثابت نمیمانند و حالا میجهند
پیش تو یک روز هم اندازه یک لحظه است
عقربه دامن کشان از هول تو پا بسته است
آمدی تفسیر زیبایی ز عشق آمد پدید
بعد تو دیگر دلم رنگ غم رفتن ندید...
محمد لالوی
۱۶/۱۰/۹۴
https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad
- mohamad lalavi
- چهارشنبه ۱۶ دی ، ۰۵:۱۸ ق.ظ
- بازدید : ۲۲۰