هر چه را من گله ای بود همان بیشتر آمد به سرم
وای از این بختِ منِ روی سیهِ در به درم
ذاغ دنیا به چنان حیله مرا تکه پنیرم زد و رفت
منِ روباه به این حیله گری،ریخت پرم
بی هدف واله یک تکه پنیر ام،به چنان حال عجیب
غافل از اینکه مرا،عمر نماندست به برم
وقت بازی شده دنیا بِدَوَد،باز مرا خسته کند
وای از این کودک وحشی که شده دردسرم
مهلتی ده که در این برهه کمی نای نفس تازه کنم
بی پدر،صبر نُما،قال نکن،من که در آمد پدرم
محمد لالوی
۱۸/۱۰/۹۴
https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad
- mohamad lalavi
- جمعه ۱۸ دی ، ۰۱:۰۱ ق.ظ
- بازدید : ۲۰۹
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید