من به آن اخر این قصه خوش
من در آغوش تو بر فاصله باور دارم
بین ما هُرم نفس های کسی است
من به پایان بد حوصله باور دارم
بین ما از سر چشمان کسی فاصله شد
حرمت اما نتوانست که حاشا بکند
دل من سخت به دنبال دلت گشت و نبود
کِی مرا گم شده تا گمشده پیدا بکند
قصه ی ما به خلاف همه آن داستان هاست
قصه ی عاشق و معشوق ز خود گشته غریب
اسم ما بر هم و این آخر یک مشت دروغ
ز همین قصه ما از سر و ته هست عجیب
نه نشانیست مرا از تو و هم نیست ز من
دل ما محرم هم نیست که نیست
ما فقط محرم یک کاغذ و امضاء شده ایم
این همه رنج فقط از سر یک کاغذ،چیست؟
قبل مدفون شدن کامل عشق
میروم،میسپرم،عشق تو را دست خدا
گرچه این نیست،تو بگذار بگویند که من
شدم خائن بالفطره احساس شما
-محمد لالوی
۱۸/۱۰/۹۴
https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad
- mohamad lalavi
- جمعه ۱۸ دی ، ۰۵:۲۰ ق.ظ
- بازدید : ۳۷۷