من منتظرم ،قصه ی من شرح وصال است
بی تابم و بی تاب شدن حرف کمی نیست
ای غافل از این حال عجیبم چه بگویم؟
از غصه نشاید که دگر نای غمی نیست
دیگر چه بگویم که مرا ساده بفهمی؟
باران زده، از قصه جدا مانده،غریبم
در زیر و بم شهر پر از لیلی و مجنون
فرهادم و مجنون شده ی دام فریبم
از درد چه گویم که فقط شوق وصالت
تنها ضرری هست که من زنده به آنم
ای دوست اگر حال مرا خوب بفهمی
شاید تو بفهمی که چنان زنده نه آنم
ای دوست، اگر اینطور جدا قسمت ما هست
بگذار که دامن به غم و غصه بگیرم
اخر نه من آنم که تو مشتاق وصالی
بگذار که با غصه ی این درد بمیرم
ای دوست چه بی تابم و از حال خرابم
تنها ضرری مانده و اشکی که ندیدی
رفتی به کجا بی من؟ و با او به کجایی؟
این قصه نه آن است که تو از،غیر شنیدی
محمد لالوی
۷/۱۱/۹۴
https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad
- mohamad lalavi
- پنجشنبه ۸ بهمن ، ۰۰:۳۳ ق.ظ
- بازدید : ۳۷۱