نقش بازی کن و با این لب خندان، که نرو
پیش بغض من بیچاره ز طوفان، که نرو
خواستی پای مرا بند کنی تا چه شود
از سر حوصله ی بی سر و سامان که نرو
نشنیدی که به پایت من دلداده شکستم به چه شکل؟
دل شکستی به درک ، با سر و خیزان که نرو
خواستم تا نروی خواستنم قد اجابت نرسید
گفته بودم شررم ، ای همه مهمان که نرو!!
پشت پا رسم چنین است که بریزند آبی
به هوای دل ابری منو ، نم نم باران که نرو
محمد لالوی
12/11/94
- mohamad lalavi
- سه شنبه ۱۳ بهمن ، ۰۰:۱۹ ق.ظ
- بازدید : ۲۷۰
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید