به زندان برده ام عمری صدایم را
شکستم من تمام بال هایم را
به امیدِ که از زندان بدر آیم؟
منِ یوسف که گم کردم خدایم را
به رسم ساز این تقدیر ، رقصیدن
به غارت برده بالاجبار نایم را
برای عاشقِ دلبسته بر زنجیر
چه فرقی میکند تغییر جایم را
قفس را از سر دلبستگی خواهم
که بر زنجیر دارد دست هایم را
دگر شوقی به آزادی ندارم حال
که عادت داده ام حال و هوایم را
محمد لالوی
۲۲/۱۲/۹۴
- mohamad lalavi
- شنبه ۲۲ اسفند ، ۲۳:۴۶ ب.ظ
- بازدید : ۱۸۶
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید