بعد از تو من از هرچه بیزارم
چون از تو عالم درد و دل دارم
هر جا که رفتم باز ،برگشتم
من قُمری دل خون ز اغیارم
هرچند بدهکار خودم هستم
بازم تو را از خود طلبکارم
حالی که من دارم تماشایی است
زخمیست ،که از چشم خودم دارم
روز ام به افکار غلط کم بود
شب ها به فکر چاره بیدارم
حرف مداوا را مزن با من
دارو مده از ریشه بیمارم
مجبور ،بر سوزاندن خویشم
طاعون زده بر قلب افکارم
محمد لالوی
۲۳/۲/۹۵
- mohamad lalavi
- پنجشنبه ۲۳ ارديبهشت ، ۰۲:۲۲ ق.ظ
- بازدید : ۴۱۲
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید