آمدم رو نکنم بغض گلویم خفه ام کرد
بازیچه چنان زار به دست همه ام کرد
یک بار نشد بی تو که من ثانیه کوتاه بخندم
هر بار مرا فکر تو بر گریه چنان وسوسه ام کرد
هرگز که نشد لحظه که آسوده بخوابم
چون یاد تو دور از خم این مرحله ام کرد
چشمت همه وسواس خدا بود که از آن روز
اینطور چنان از همه کس دلزده ام کرد
بیزار از این فاصله هرگز نشدم چون
این غصه مرا ساخت و با حوصله ام کرد
محمد لالوی
۸/۲/۹۵
- mohamad lalavi
- يكشنبه ۱۲ ارديبهشت ، ۰۰:۳۰ ق.ظ
- بازدید : ۲۶۴
من تکیه به دستان تو دارم تو ولی نه
از عشق ، دوچندان تو دارم تو ولی نه
از حس تو گر هیچ نپرسم به دلیلیست
چون ترس ز کتمان تو دارم تو ولی نه
آنکه من و اندازه من بیش و عیان نیست
چون زیره به کرمان تو دارم تو ولی نه
مجنونی و احوال تو در من شده پیدا
من حال پریشان تو دارم تو ولی نه
شاید نرسد مهلت آن تا که ببینی
اشکی که ز چشمان تو دارم تو ولی نه
من هر نفسم بند نفس های تو عمریست:
در جان خودم جان تو دارم تو ولی نه
محمد لالوی
۲/۲/۹۵
- mohamad lalavi
- پنجشنبه ۲ ارديبهشت ، ۰۰:۳۱ ق.ظ
- بازدید : ۱۷۶
به کاخ نشسته ای اگر عمری،تو حال،به خانه بساز
به کنجِ دنجِ خلوت و من و این کوخِ شاعرانه بساز
بخند که خنده ات کلید حل مشکل هاست
اگر دلیل خنده دگر نیست،به حل بی بهانه بساز
گلم لباس عمر خودت را ز غصه های احمقانه ندوز
بخند به قصه های عاشقانه و به عشق عامیانه بساز
تمام شعر من است تلألو یک خواهش
اگر کم است سهم ما ز خوشبختی....،تو عاشقانه بساز
به گوشه ی دفتری نوشته بود یک وقتی:
"زمانه اگرم که با تو نسازد،تو با زمانه بساز"
محمد لالوی
۲۳/۱/۹۵
- mohamad lalavi
- دوشنبه ۲۳ فروردين ، ۱۴:۰۱ ب.ظ
- بازدید : ۲۵۹
جای جای زندگی مان آرزوها پایمال
ای دریغا از همین آمال های بی وصال
روزگاران هرچه آید بعد از این دارم یقین
روز بهتر از برای ما دگر هرگز ندارد احتمال
سرخ رویی بهر سیلی باشد و سبزی ز رنگ
وای از این رنگ و لعاب و شوق و حال
پیچ و تاب سال ها در گیر و دار زندگی
منتظر شاید که برگردد چنین اقبال و فال
در تمام روزها در فکر روزی بهتریم
"هرچه آید سال نو گوییم دریغ از پارسال"
محمد لالوی
7/1/95
- mohamad lalavi
- يكشنبه ۸ فروردين ، ۱۲:۱۷ ب.ظ
- بازدید : ۲۵۷
به زندان برده ام عمری صدایم را
شکستم من تمام بال هایم را
به امیدِ که از زندان بدر آیم؟
منِ یوسف که گم کردم خدایم را
به رسم ساز این تقدیر ، رقصیدن
به غارت برده بالاجبار نایم را
برای عاشقِ دلبسته بر زنجیر
چه فرقی میکند تغییر جایم را
قفس را از سر دلبستگی خواهم
که بر زنجیر دارد دست هایم را
دگر شوقی به آزادی ندارم حال
که عادت داده ام حال و هوایم را
محمد لالوی
۲۲/۱۲/۹۴
- mohamad lalavi
- شنبه ۲۲ اسفند ، ۲۳:۴۶ ب.ظ
- بازدید : ۱۸۷
شکسته پای نجابتت ز انتها و مهیب
ز عاشقی ات مانده فقط دروغ های نجیب
به ظاهر از تو دگر نیست شکسته چنان
ز باطنی که عجیب است غرق فریب
نگاه تو از شرم دروغ های پوشالیست
ببین نصیب کرده مرا به پوزخند رقیب
شکسته پای نجابتت ز ضربه های دروغ
مرا پس از تو ز عشق،داده بیمِ عجیب
دلم برای خودم سخت، لک زده است
برای دلزده مردِ روزهای سخت و غریب
محمد لالوی
۱۹/۱۲/۹۴
- mohamad lalavi
- چهارشنبه ۱۹ اسفند ، ۰۰:۳۱ ق.ظ
- بازدید : ۳۵۹
روزهای آخر سال است و من حال دگر دارم،چه خوب
فال و حال بهتر و شوری به سر دارم، چه خوب
یک نفر با یک بغل احساس خوبِ عاشقی
مثل مجنون حال من هم یک نفر دارم،چه خوب
شام تاریکم به سر امد که با این روشنی
بعد از این تمثیلی از قوس قمر دارم،چه خوب
در هیاهوی سکوت و ظلمت این زندگی
عاشقی دلداده و یاری قَدَر دارم، چه خوب
گشته از من دور و من حالا به شکل دیگری
بی هوا هر لحظه من شوق سفر دارم،چه خوب
محمد لالوی
12/12/94
- mohamad lalavi
- پنجشنبه ۱۳ اسفند ، ۱۸:۱۸ ب.ظ
- بازدید : ۲۵۸
چه رفتن ها که می ارزد به بودن های پوشالی
چه آغوشی،چه امّیدی به این احساس تو خالی؟
کبوتر با کبوتر مانده اما از سر اجبار
در این دنیای تودرتو،تو دیگر از چه مینالی؟
یکی را دوستش داری که او دنبال غیر از توست
کجا دیدی جهانی را به این شوریده احوالی؟
کلاغِ آخرِ قصه هنوزم مانده در راهست!!
برای آخری زیبا، دگر پیدا چه تمثالی؟
بمان تنها که تنهایی به این "تن" ها شرف دارد
چه رفتن ها که می ارزد به بودن های پوشالی
محمد لالوی
28/11/94
- mohamad lalavi
- چهارشنبه ۲۸ بهمن ، ۱۹:۵۱ ب.ظ
- بازدید : ۶۴۹۵
چنین قسمتی کار تقدیر بود
که سنجاقِ دل پیش او گیر بود
سپردم دلم را به یک تکه سنگ
منِ شیشه را این چه تدبیر بود؟
چنان خسته دنبال او،او به غیر
در این قصه پای که تقصیر بود؟
ز فرهاد یک قصه ی دیگری
چنان لیلی ام مست و درگیر بود
نه از من گُنه بود که مجنون شدم
نه از او که دنبال تغییر بود
برای کسی چون منِ خسته حال
چنین چلچلی را مرا دیر بود
به خود آمدم مانده بودم به هیچ
وَ قلبی که از زندگی سیر بود
محمد لالوی
26/11/94
- mohamad lalavi
- دوشنبه ۲۶ بهمن ، ۱۹:۲۲ ب.ظ
- بازدید : ۳۸۴
عاشقی در واژه خود یک جمله ی بی انتهاست
عشقِ عاشق از ازل احساس پاکِ کبریاست
خاک پای عاشقان هرجا که پا آرند بر آن
توتیایی بهر چشمان حزین اولیاست
عاشقی خود مذهب شیدایی و رسوایی است
کیش عاشق مکتب است و جمله جزو انبیاست
هر چه را خواهند تقدیسش کنند از جان و دل
اشک عاشق حرف اول در زمام کیمیاست
عاشقی محدوده ی از جان گذشتن هاست،لیک
جان گذشتن واژه ای مختص جمع اغنیاست
محمد لالوی
24/11/94
روز عشّاق مبارک
- mohamad lalavi
- يكشنبه ۲۵ بهمن ، ۰۰:۲۵ ق.ظ
- بازدید : ۱۶۳
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید