اولین کتاب اشعار من تحت عنوان "پس از تو"

به یاری خداوند منان منتشر شد

این کتاب شامل 50 عنوان از اشعاره بنده هست که در قالب کتاب الکترونیکی(pdf) در دسترس شما عزیزان قرار گرفته

امیدوارم مورد لطف شما دوستان قرار بگیرد


برای دریافت این اثر بر روی لینک مستقیم زیر کلیک نمایید.


دریافت


  • mohamad lalavi
  • پنجشنبه ۲۰ خرداد ، ۰۹:۴۶ ق.ظ
  • بازدید : ۴۳۸
نظرات شما ( ۰ )

این دل بی سر دگر ایثار میخواهد چکار!


خانه مخروبه را دیوار میخواهد چکار!

 

قصد ماندن را چه حاجت بر سر تصمیم هست


آنکه میخواهد بماند را دگر،اسرار میخواهد چکار!

 

اسب وحشی را که فکر خانه و کاشانه نیست


خرمن و آبشخور و تیمار میخواهد چکار!

 

تا تمامم عشق را از چشم من لو میدهد


"دوستت دارم" دگر گفتار میخواهد چکار؟

 

گرچه از سّر ضمیرم با خبر هرگز نگشت


لاکن این دلدادگی رخسار میخواهد چکار!

 

هرچه باداباد من، اینبار سازش میکنم


والی بی سرزمین پیکار میخواهد چکار؟



محمد لالوی


13/3/95

  • mohamad lalavi
  • پنجشنبه ۱۳ خرداد ، ۱۹:۳۵ ب.ظ
  • بازدید : ۲۷۷
نظرات شما ( ۰ )

دیگران بردند و ما این زندگی را باختیم

سادگی کردیم چون ،با دشمنان میساختیم


پی به دنبال هوس رفتیم و در خود گم شدیم

هر دلی را بر زمین افتاد،ما برداشتیم


اسب دل وحشی ولی شور جوانی در عنان

بهر شیرین ها چنین در کوی و برزن تاختیم


با تمام این همه عقل و تفحص در کلام

ای دریغ از ما که یاران را ولی نشناختیم


در پی عادت نشستیم و به بد افتاد خو

هر تباهی را به ظن تقدیر میپنداشتیم


روزگاران رفت و از ما جز غباری بس نماند

این بها را ما فقط اینگونه بد پرداختیم



#محمد_لالوى

١٢/٣/٩٥



https://telegram.me/mohammadlalavi

  • mohamad lalavi
  • پنجشنبه ۱۳ خرداد ، ۰۱:۰۱ ق.ظ
  • بازدید : ۲۶۸
نظرات شما ( ۰ )

حال پنهان مرا گریه هویدا دارد

این چه رسمیست که هر ادم تنها دارد؟


چشم طوفان زده ام دوخته بر ابر سیاه

گریه با نم نم باران چه تماشا دارد


حال پنهان مرا گریه به هم ریخته است

چه نیازی دگر این جمله به حاشا دارد؟


همه رفتند ز بر هیچ کسی یارم نیست

مثل صفری که به خود مضرب و منها دارد


دل مغموم من و این همه لبخند دروغ

حال خوبیست مگر شاید و اما دارد؟


محمد لالوی

١٠/٣/٩٥




https://telegram.me/mohammadlalavi

  • mohamad lalavi
  • دوشنبه ۱۰ خرداد ، ۱۹:۱۱ ب.ظ
  • بازدید : ۲۷۸
نظرات شما ( ۱ )

دیوانه کرده ام تمام غزل های ناب را

از بس که خوانده ام ز "وحشی"، کتاب را


"حافظ" ز فال های من، رخت دریده است

آشفته کرده ام این حضرت بی جواب را


از حس تلخ "رهی" و آن سکوت اجباری

فهمیده ام که باید به غزل شنید ،حال خراب را


حاشا چرا که با شعر های بسته ی او

دیگر "فروغ" دریده بین ما حجاب را


من از "شهریار" کمی که نه،... سخت دلخورم

ای کاش نخوانده بودم آن شعر پر عذاب را


از بس که جسته ام نشان تو را در شعر

دیوانه کرده ام تمام غزل های ناب را


محمد لالوی

۵/۳/۹۵



https://telegram.me/mohammadlalavi

  • mohamad lalavi
  • چهارشنبه ۵ خرداد ، ۰۱:۰۴ ق.ظ
  • بازدید : ۳۵۵
نظرات شما ( ۰ )

وقت رفتن آتـشی در دل به پا کردی که چه؟

بی وفا این را بگو؟ او را صدا کردی؟که چه؟


آمدم تا گویمــــــــــــــــت بی من مرو،اما تو را

پیش او دیدم سر صحبت تو وا کردی که چه؟


رفته بودی لحظه ای را زود برگردی چه شد؟

سالــــــــــــــها پای مرا بند وفا کردی که چه؟


زخم را کی با نمک دیدی که گـــــــــیرد التیام

جای مرحم بود این؟ اینطور تا کردی که چه؟


قمری ی دلداده ی دل را که جلد خانه بود

حال تنها در خیابان ها رهـا کردی که چه؟


گر که مرد ماندن و سازش نبودی پس برو

اینهمه با من تو بی جا ادعا کردی که چه؟



محمد لالوی

۳/۳/۹۵




https://telegram.me/mohammadlalavi

  • mohamad lalavi
  • دوشنبه ۳ خرداد ، ۱۹:۳۲ ب.ظ
  • بازدید : ۳۲۵
نظرات شما ( ۰ )

ای که در دولت دل موی تو را بنیاد است

چاره اندیش که در کشور ما بیداد است


رو ز اغیار نهان گیر و به دستش مسپار

زلف خود را که رها گشته چنین بر باد است


دل به سختی نزن و چاره به هر تیشه مکن

دل مجنونِ من ار رو بکند فرهاد است


هرچه غم بود مرا از تو تغزُّل شد و شعر

گوییا شعر منم بر تو اثر ننهاد است


چاره ات رفتن و دل کندن و دل بردن بود

همه گفتند گمان ،شعر تو را ایراد است


"گوش گر گوش تو و ناله اگر ناله ماست

آنکه البته به جایی نرسد فریاد است"


محمد لالوی

۲۸/۲/۹۵



https://telegram.me/mohammadlalavi

  • mohamad lalavi
  • سه شنبه ۲۸ ارديبهشت ، ۰۱:۰۳ ق.ظ
  • بازدید : ۳۴۷
نظرات شما ( ۰ )

این گریه های نم نم بی صدا کجا

ما در خم کوچه های غم و شما کجا؟


وقتی تظلّم ما را به کسی خیال نیست

دیگر چرا مهم که تو کجا و خدا کجا؟


گفتی که مرحم اندوه آدمیست، شعر

گفتم مرا و این همه شعرم ،شفا کجا؟


گفتی گمان ز یاد میبری این بغض بسته را

گفتم ببین به اشک پس از تو،...جفا کجا؟


از هرچه مرا که هست گفتی ز یاد برده ای؟

از هرچه تو را که نیست گفتم،...پس وفا کجا؟


دردی که هست را چه حاجتی به گفتگوست

حرفی که نیست را به پنهان و خفا کجا


آری که مرحم اندوه آدمیست، شعر

ما را ز غزل های بی سروپا،...جدا کجا؟


محمد لالوی

۲۳/۲/۹۵



https://telegram.me/mohammadlalavi

  • mohamad lalavi
  • جمعه ۲۴ ارديبهشت ، ۰۰:۱۸ ق.ظ
  • بازدید : ۳۴۲
نظرات شما ( ۰ )

بعد از تو من از هرچه بیزارم

چون از تو عالم درد و دل دارم


هر جا که رفتم باز ،برگشتم

من قُمری دل خون ز اغیارم


هرچند بدهکار خودم هستم

بازم تو را از خود طلبکارم


حالی که من دارم تماشایی است

زخمیست ،که از چشم خودم دارم


روز ام به افکار غلط کم بود

شب ها به فکر چاره بیدارم


حرف مداوا را مزن با من

دارو مده از ریشه بیمارم


مجبور ،بر سوزاندن خویشم

طاعون زده بر قلب افکارم


محمد لالوی

۲۳/۲/۹۵

  • mohamad lalavi
  • پنجشنبه ۲۳ ارديبهشت ، ۰۲:۲۲ ق.ظ
  • بازدید : ۴۱۲
نظرات شما ( ۰ )

درونم آتشی پیدا ،برونم وحشتی خاموش

به قدر کل دنیا درد ، ولی درمان ز یک آغوش


تمام روح من زخمی ، تمام لحظه ها حسرت

کمال عین نامردیست ، که باشی عاشقی مدهوش


نماندم در حصار تو ، نشستم تا که برگیرم

چرا؟ تا کی گذارم من ، به روی گریه ام سرپوش؟


در این آوار بی برگشت ، در این منحوسی دنیا

تلمباری از این "قسمت" چرا؟پس خنده هایم کوش؟


نشستم تا که برگیرم ، هنوزم من توان دارم

تو را باید که بگذارم، گذر باید از این مغشوش!!


محمد لالوی

22/2/95




https://telegram.me/mohammadlalavi

  • mohamad lalavi
  • چهارشنبه ۲۲ ارديبهشت ، ۰۰:۴۹ ق.ظ
  • بازدید : ۳۴۲
نظرات شما ( ۰ )