به زندان برده ام عمری صدایم را

شکستم من تمام بال هایم را


به امیدِ که از زندان بدر آیم؟

منِ یوسف که گم کردم خدایم را


به رسم ساز این تقدیر ، رقصیدن

به غارت برده بالاجبار نایم را


برای عاشقِ دلبسته بر زنجیر

چه فرقی میکند تغییر جایم را


قفس را از سر دلبستگی خواهم

که بر زنجیر دارد دست هایم را


دگر شوقی به آزادی ندارم حال

که عادت داده ام حال و هوایم را


محمد لالوی

۲۲/۱۲/۹۴

  • mohamad lalavi
  • شنبه ۲۲ اسفند ، ۲۳:۴۶ ب.ظ
  • بازدید : ۱۷۷
نظرات شما ( ۰ )

شکسته پای نجابتت ز انتها و مهیب

ز عاشقی ات مانده فقط دروغ های نجیب


به ظاهر از تو دگر نیست شکسته چنان

ز باطنی که عجیب است غرق فریب


نگاه تو از شرم دروغ های پوشالیست

ببین نصیب کرده مرا به پوزخند رقیب


شکسته پای نجابتت ز ضربه های دروغ

مرا پس از تو ز عشق،داده بیمِ عجیب


دلم برای خودم سخت، لک زده است

برای دلزده مردِ روزهای سخت و غریب


محمد لالوی

۱۹/۱۲/۹۴

  • mohamad lalavi
  • چهارشنبه ۱۹ اسفند ، ۰۰:۳۱ ق.ظ
  • بازدید : ۳۴۴
نظرات شما ( ۰ )

روزهای آخر سال است و من حال دگر دارم،چه خوب

فال و حال بهتر و شوری به سر دارم، چه خوب


یک نفر با یک بغل احساس خوبِ عاشقی

مثل مجنون حال من هم یک نفر دارم،چه خوب


شام تاریکم به سر امد که با این روشنی

بعد از این تمثیلی از قوس قمر دارم،چه خوب


در هیاهوی سکوت و ظلمت این زندگی

عاشقی دلداده و یاری قَدَر دارم، چه خوب


گشته از من دور و من حالا به شکل دیگری

بی هوا هر لحظه من شوق سفر دارم،چه خوب


محمد لالوی

12/12/94

  • mohamad lalavi
  • پنجشنبه ۱۳ اسفند ، ۱۸:۱۸ ب.ظ
  • بازدید : ۲۴۷
نظرات شما ( ۰ )