نه میگیرد کسی دست دلم را ،در این گرداب نامرد زمانه

نه حرفی از سر مردانگی هست،که از مردی دهد شاید نشانه


نه میپرسد کسی از حال زارم،نه میخواهد کسی این را بفهمد

همه درگیر و مشغولند ولیکن، به پشت پیچ و تاب صد بهانه


در این آوار صد رنگی و تزویر ،کسی با من نمیماند به مستی

همه هوشیار و قاضی بهر سستی ، برای حکم های احمقانه


به ظاهر سبز و در باطن هیاهو ،کسی حتی نفهمید حال من را

که این ظاهر مثال بید پیریست که از تو خورده آن را موریانه


به حالم اشک میبارم ولیکن، کسی شاید هنوزم مانده ما را

که از مردی بگیرد دست دل را، مثال قصه های عامیانه


محمد لالوی

۱۴/۱۱/۹۴

  • mohamad lalavi
  • چهارشنبه ۱۴ بهمن ، ۲۱:۳۱ ب.ظ
  • بازدید : ۳۴۱

تعداد نظرات این پست ۰ است ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی