مثل سابق خبرت نیست و از بی خبری بیزارم

رنگ رخساره خبر میدهد از سّر دل بیمارم


از دلت رفته ام و اسم مرا یادت نیست

با همین حال نشد از تو که دست بردارم


روی خوش دارم و با خنده گمان خویشتنم

وای از این حال که من در پس ظاهر دارم


آنقدر گریه توان کرد بر این حال ولی

چه کنم من که به این خنده گمان ناچارم


گریه ها مانده در این سینه و بغضم به خفا

من به این حال و هوا عادت کامل دارم



محمد لالوی

۲۱/۷/۹۴


https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad

  • mohamad lalavi
  • سه شنبه ۲۱ مهر ، ۰۲:۴۱ ق.ظ
  • بازدید : ۳۴۶
نظرات شما ( ۰ )

سینه ام زخمی و قلبم بی صدا

در عذاب رد شدن از کوچه ها


خیس خیس از این همه باران نم

من خوشی کردم ولی اما چه کم


رد شدم تنها از این بی راهه ها

تا که شاید نشنوند این غصه ها


چتر بسته در تمام طول راه

من به فکر آرزو های تباه


فکر آنم از چه شد تغییر کرد

رفت و من را با نبودش پیر کرد


از چه شد اینگونه و بیگانه شد؟

یا که از آغوش که مستانه شد؟


کی به فکر غیر من افتاده بود؟

یا که زیر چتر کی دلداده بود؟


فکر بیخود حسرت بی انتها

کرده بود من را جدا از این هوا


تا به خود باز امدم بی چتر،من

گشته بود سر تا به پایم خیس،تن


امشبم مانند آن شبهای پیش

گشته ام شرمنده وجدان خویش


تا که یک روزی بیاید بهر غم

بسته میماند برایش چتر هم


شعری از محمد لالوی

10/7/94


https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad

  • mohamad lalavi
  • جمعه ۱۰ مهر ، ۰۳:۰۱ ق.ظ
  • بازدید : ۳۰۶
نظرات شما ( ۰ )