تاب و توان ندارم داد از غم جدایی

حقا که از غمت هم ناید دمی رهایی


عمری گذشت و یکبار رویی ز تو ندیدم

چشمم به راه و تنها،گم گشته ام کجایی؟


شب گریه ها و شیون هر تکه از دلم بود

گویی که با نجابت دزدی به حال مایی


آگه نبودی و من از غصه ها کشیدم

با این صدا و لبها اما چه خنده هایی


آری بخند و من هم از گریه ها نگویم

خندیدنت چو مشروب ما را کند هوایی


حالا که باز رفتی دلکش شده کلامم

کی خوانده ام برایت از درد آشنایی؟


فریاد ها زنم تا دنیا به خود بلرزد

غوغا کنم جهان را تنها به یک صدایی


غیبت گنه نباشد اینجا به دین عشاق 

چون با نگاه مستت از راه ما بیایی


یکجا تمام دنیا باید کند نظاره

آری،قرار باشد،قلبی شود فدایی


محمد لالوی

۱۶/۴/۹۳


https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad

  • mohamad lalavi
  • شنبه ۱۲ ارديبهشت ، ۱۳:۱۲ ب.ظ
  • بازدید : ۷۲۸

تعداد نظرات این پست ۰ است ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی