من همان حادثه ام او که نیفتاده هنوز

اولین قاصد پایان بهارم به چلیپای تموز


من رقیب شب یلدایم و جنسم نه ازوست

زاده ی اول تیرم ز فریبایی ی روز


از بلندای نفس های خدا آمده ام

من همانم،قدح شعله ور آتش و سوز


محمد لالوى

٣١/٣/٩٥


https://telegram.me/mohammadlalavi


  • mohamad lalavi
  • دوشنبه ۳۱ خرداد ، ۱۲:۱۸ ب.ظ
  • بازدید : ۷۴۲
نظرات شما ( ۰ )

آمدی حالا ولی...،اما چقدر دیر آمدی

زود رفتی جانِ من ، خیلی به تاخیر آمدی


نارفیقا خواستی تا پای در بندم کنی

رفتی و حالا چرا با فکر تغییر آمدی؟


گفته بودی سرنوشتت هم گره با دیگریست

پس چرا حالا مرا با اسم تقدیر آمدی؟


من برایت مثل بندم،گفته بودی یادت هست؟

خسته از آزادی و از عشق زنجیر آمدی؟


من گرفتم از خودم هر آنچه را ازآن توست

حال که گردیده ای از خویشتن سیر،آمدی؟


خواب دیدم یک نفر سر را به غربت می نهد

نارفیقا این چنین از بهر تعبیر آمدی


حالِ ما هم بهتر از آن شاعر معروف نیست

"آمدی جانم به قربانت ولی...،" دیر آمدی

  • mohamad lalavi
  • شنبه ۲۹ خرداد ، ۲۰:۴۵ ب.ظ
  • بازدید : ۳۲۳
نظرات شما ( ۰ )

سپرده مرا به هیچ و مانده ام به تنهایی

امان ز بغض و کوچه و این گریه های هرجایی


امان ز این حجوم تبانی اشک های پی در پی

در این سکوت شهر پر از طبل های رسوایی


به خنده میگذرم ز حرف مردم و در خیال خودم

پناه میبرم به خودم ز شر این جماعت دنیایی


پناه میبرم به گوشه ترین پناه بی کسیم

دلم ، که طعنه خورده عمری ز هر پایی


اگر دلیل غمم تویی و به هیچ واماندم

چرا که مرا بهانه ترین دلیل غم هایی


چه ساده میشکند دلم به رغم این همه قول

چرا شکستن این شیشه هست ، تماشایی!


#محمد_لالوى

٢٣/٣/٩٥



https://telegram.me/mohammadlalavi

  • mohamad lalavi
  • يكشنبه ۲۳ خرداد ، ۱۱:۱۴ ق.ظ
  • بازدید : ۱۷۵
نظرات شما ( ۰ )

 

اولین کتاب اشعار من تحت عنوان "پس از تو"

به یاری خداوند منان منتشر شد

این کتاب شامل 50 عنوان از اشعاره بنده هست که در قالب کتاب الکترونیکی(pdf) در دسترس شما عزیزان قرار گرفته

امیدوارم مورد لطف شما دوستان قرار بگیرد


برای دریافت این اثر بر روی لینک مستقیم زیر کلیک نمایید.


دریافت


  • mohamad lalavi
  • پنجشنبه ۲۰ خرداد ، ۰۹:۴۶ ق.ظ
  • بازدید : ۴۱۹
نظرات شما ( ۰ )

این دل بی سر دگر ایثار میخواهد چکار!


خانه مخروبه را دیوار میخواهد چکار!

 

قصد ماندن را چه حاجت بر سر تصمیم هست


آنکه میخواهد بماند را دگر،اسرار میخواهد چکار!

 

اسب وحشی را که فکر خانه و کاشانه نیست


خرمن و آبشخور و تیمار میخواهد چکار!

 

تا تمامم عشق را از چشم من لو میدهد


"دوستت دارم" دگر گفتار میخواهد چکار؟

 

گرچه از سّر ضمیرم با خبر هرگز نگشت


لاکن این دلدادگی رخسار میخواهد چکار!

 

هرچه باداباد من، اینبار سازش میکنم


والی بی سرزمین پیکار میخواهد چکار؟



محمد لالوی


13/3/95

  • mohamad lalavi
  • پنجشنبه ۱۳ خرداد ، ۱۹:۳۵ ب.ظ
  • بازدید : ۲۶۲
نظرات شما ( ۰ )

دیگران بردند و ما این زندگی را باختیم

سادگی کردیم چون ،با دشمنان میساختیم


پی به دنبال هوس رفتیم و در خود گم شدیم

هر دلی را بر زمین افتاد،ما برداشتیم


اسب دل وحشی ولی شور جوانی در عنان

بهر شیرین ها چنین در کوی و برزن تاختیم


با تمام این همه عقل و تفحص در کلام

ای دریغ از ما که یاران را ولی نشناختیم


در پی عادت نشستیم و به بد افتاد خو

هر تباهی را به ظن تقدیر میپنداشتیم


روزگاران رفت و از ما جز غباری بس نماند

این بها را ما فقط اینگونه بد پرداختیم



#محمد_لالوى

١٢/٣/٩٥



https://telegram.me/mohammadlalavi

  • mohamad lalavi
  • پنجشنبه ۱۳ خرداد ، ۰۱:۰۱ ق.ظ
  • بازدید : ۲۵۷
نظرات شما ( ۰ )

حال پنهان مرا گریه هویدا دارد

این چه رسمیست که هر ادم تنها دارد؟


چشم طوفان زده ام دوخته بر ابر سیاه

گریه با نم نم باران چه تماشا دارد


حال پنهان مرا گریه به هم ریخته است

چه نیازی دگر این جمله به حاشا دارد؟


همه رفتند ز بر هیچ کسی یارم نیست

مثل صفری که به خود مضرب و منها دارد


دل مغموم من و این همه لبخند دروغ

حال خوبیست مگر شاید و اما دارد؟


محمد لالوی

١٠/٣/٩٥




https://telegram.me/mohammadlalavi

  • mohamad lalavi
  • دوشنبه ۱۰ خرداد ، ۱۹:۱۱ ب.ظ
  • بازدید : ۲۶۰
نظرات شما ( ۱ )

دیوانه کرده ام تمام غزل های ناب را

از بس که خوانده ام ز "وحشی"، کتاب را


"حافظ" ز فال های من، رخت دریده است

آشفته کرده ام این حضرت بی جواب را


از حس تلخ "رهی" و آن سکوت اجباری

فهمیده ام که باید به غزل شنید ،حال خراب را


حاشا چرا که با شعر های بسته ی او

دیگر "فروغ" دریده بین ما حجاب را


من از "شهریار" کمی که نه،... سخت دلخورم

ای کاش نخوانده بودم آن شعر پر عذاب را


از بس که جسته ام نشان تو را در شعر

دیوانه کرده ام تمام غزل های ناب را


محمد لالوی

۵/۳/۹۵



https://telegram.me/mohammadlalavi

  • mohamad lalavi
  • چهارشنبه ۵ خرداد ، ۰۱:۰۴ ق.ظ
  • بازدید : ۳۴۵
نظرات شما ( ۰ )

وقت رفتن آتـشی در دل به پا کردی که چه؟

بی وفا این را بگو؟ او را صدا کردی؟که چه؟


آمدم تا گویمــــــــــــــــت بی من مرو،اما تو را

پیش او دیدم سر صحبت تو وا کردی که چه؟


رفته بودی لحظه ای را زود برگردی چه شد؟

سالــــــــــــــها پای مرا بند وفا کردی که چه؟


زخم را کی با نمک دیدی که گـــــــــیرد التیام

جای مرحم بود این؟ اینطور تا کردی که چه؟


قمری ی دلداده ی دل را که جلد خانه بود

حال تنها در خیابان ها رهـا کردی که چه؟


گر که مرد ماندن و سازش نبودی پس برو

اینهمه با من تو بی جا ادعا کردی که چه؟



محمد لالوی

۳/۳/۹۵




https://telegram.me/mohammadlalavi

  • mohamad lalavi
  • دوشنبه ۳ خرداد ، ۱۹:۳۲ ب.ظ
  • بازدید : ۳۱۵
نظرات شما ( ۰ )