بر شیشه ، بخار و قلب من روی پنجره 

عمریست گم شدم میان یک مشت خاطره


تیری زدی که دلم را از خودم گرفت 

دیگر چرا نیاز به لشکر و حکم محاصره 


هر جا که میروم آخِر ، میرسم به تو

کل جهان من شده این دورِ دایره


از من فقط شمایل یک مرد مانده است

چیزی شبیه عکس بی قاب منظره 


از من نخواه که بی تو به فریاد خود رسم

وقتی نمانده نه صدایی نه گلویی نه حنجره 


باید که بی تو مُرد ، گرچه مجال نجات هست

باید گذشت بی تو از این عمر ، یکسره...


#محمد_لالوی 

۱۸/۹/۹۵

  • mohamad lalavi
  • پنجشنبه ۱۸ آذر ، ۰۲:۰۲ ق.ظ
  • بازدید : ۳۸۶

تعداد نظرات این پست ۱ است ...

۱۸ آذر ۹۵ ، ۰۶:۵۱
قشنگ بود
اما می تونست بهتر باشه
منظورم از حیث محتواست

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی