به آن اشکی که میدانی به حد مرگ دلتنگم

هوای گریه دارم من ، ولی با بغض میجنگم


چو یک اشکی که پنهان شد ز ترس ننگ لغزیدن

چنان مفلوک و مغمومم که خود یک لکه ی ننگم


ز حالم برکه میمیرد ز بغضم ماه میگرید

من آن مجنون دیروزم،ولی در ظاهرِ سنگم


به بغضم میزنم طعنه به اشکم میکنم تردید

برای روی پا ماندن ، ببین محتاج نیرنگم


من از آن حال نامعلومِ هر بارم نفهمیدم

که از ابر و کلاه و چتر و آن بارانی ام لنگم


محمد لالوی

۳۰/۱۰/۹۴




https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad

  • mohamad lalavi
  • چهارشنبه ۳۰ دی ، ۰۰:۵۹ ق.ظ
  • بازدید : ۵۹۸

تعداد نظرات این پست ۰ است ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی