گاهی به زیر باران اشکم روان ز دیده

غم میخورم به طرزی کین جان به خود ندیده


در عاشقی چو خوبان در مرحمت چو ظالم

باران که میچکد بر، صورت به غم تنیده


رویش چو ماه تابان از روشنی ز شادی

من هم کنار غم ها با پشت قد خمیده


عشقی به جان من بود کو هیچ ان نفهمید

گر گویمش کم است این در عاشقی پدیده


قلبم ز اه و غم ها دیگر چو پیرسالیست

کز فرط بی توانی از خستگی تکیده


بر من نگو که حتی قدری تلاش کردی

کی بر دلش نشستم کو این دمی پریده


گویی که باز برخیز عشق را تو شو سراغاز

گویم تو در خیالی این تن ز عشق چه دیده


این اشک ها نبین که ابی به چشم کور است

این اشک اشک نبود و جانم ز چشم چکیده


جانا دگر توان نیست ارام گیر تو لختی

بر روی تو که سوگند چشمم ز غم بریده


از عالمش تو بگذر،شاید نهان ببینی

قدری به خود نگه کن رنگت ز رخ پریده


محمد لالوی

۱۶/۱۰/۹۲


https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad

  • mohamad lalavi
  • شنبه ۱۲ ارديبهشت ، ۱۳:۰۶ ب.ظ
  • بازدید : ۶۰۶

تعداد نظرات این پست ۰ است ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی