ای که در دولت دل موی تو را بنیاد است

چاره اندیش که در کشور ما بیداد است


رو ز اغیار نهان گیر و به دستش مسپار

زلف خود را که رها گشته چنین بر باد است


دل به سختی نزن و چاره به هر تیشه مکن

دل مجنونِ من ار رو بکند فرهاد است


هرچه غم بود مرا از تو تغزُّل شد و شعر

گوییا شعر منم بر تو اثر ننهاد است


چاره ات رفتن و دل کندن و دل بردن بود

همه گفتند گمان ،شعر تو را ایراد است


"گوش گر گوش تو و ناله اگر ناله ماست

آنکه البته به جایی نرسد فریاد است"


محمد لالوی

۲۸/۲/۹۵



https://telegram.me/mohammadlalavi

  • mohamad lalavi
  • سه شنبه ۲۸ ارديبهشت ، ۰۱:۰۳ ق.ظ
  • بازدید : ۳۳۶
نظرات شما ( ۰ )

این گریه های نم نم بی صدا کجا

ما در خم کوچه های غم و شما کجا؟


وقتی تظلّم ما را به کسی خیال نیست

دیگر چرا مهم که تو کجا و خدا کجا؟


گفتی که مرحم اندوه آدمیست، شعر

گفتم مرا و این همه شعرم ،شفا کجا؟


گفتی گمان ز یاد میبری این بغض بسته را

گفتم ببین به اشک پس از تو،...جفا کجا؟


از هرچه مرا که هست گفتی ز یاد برده ای؟

از هرچه تو را که نیست گفتم،...پس وفا کجا؟


دردی که هست را چه حاجتی به گفتگوست

حرفی که نیست را به پنهان و خفا کجا


آری که مرحم اندوه آدمیست، شعر

ما را ز غزل های بی سروپا،...جدا کجا؟


محمد لالوی

۲۳/۲/۹۵



https://telegram.me/mohammadlalavi

  • mohamad lalavi
  • جمعه ۲۴ ارديبهشت ، ۰۰:۱۸ ق.ظ
  • بازدید : ۳۳۰
نظرات شما ( ۰ )

بعد از تو من از هرچه بیزارم

چون از تو عالم درد و دل دارم


هر جا که رفتم باز ،برگشتم

من قُمری دل خون ز اغیارم


هرچند بدهکار خودم هستم

بازم تو را از خود طلبکارم


حالی که من دارم تماشایی است

زخمیست ،که از چشم خودم دارم


روز ام به افکار غلط کم بود

شب ها به فکر چاره بیدارم


حرف مداوا را مزن با من

دارو مده از ریشه بیمارم


مجبور ،بر سوزاندن خویشم

طاعون زده بر قلب افکارم


محمد لالوی

۲۳/۲/۹۵

  • mohamad lalavi
  • پنجشنبه ۲۳ ارديبهشت ، ۰۲:۲۲ ق.ظ
  • بازدید : ۴۰۱
نظرات شما ( ۰ )

درونم آتشی پیدا ،برونم وحشتی خاموش

به قدر کل دنیا درد ، ولی درمان ز یک آغوش


تمام روح من زخمی ، تمام لحظه ها حسرت

کمال عین نامردیست ، که باشی عاشقی مدهوش


نماندم در حصار تو ، نشستم تا که برگیرم

چرا؟ تا کی گذارم من ، به روی گریه ام سرپوش؟


در این آوار بی برگشت ، در این منحوسی دنیا

تلمباری از این "قسمت" چرا؟پس خنده هایم کوش؟


نشستم تا که برگیرم ، هنوزم من توان دارم

تو را باید که بگذارم، گذر باید از این مغشوش!!


محمد لالوی

22/2/95




https://telegram.me/mohammadlalavi

  • mohamad lalavi
  • چهارشنبه ۲۲ ارديبهشت ، ۰۰:۴۹ ق.ظ
  • بازدید : ۳۳۳
نظرات شما ( ۰ )

آمدم رو نکنم بغض گلویم خفه ام کرد

بازیچه چنان زار به دست همه ام کرد


یک بار نشد بی تو که من ثانیه کوتاه بخندم

هر بار مرا فکر تو بر گریه چنان وسوسه ام کرد


هرگز که نشد لحظه که آسوده بخوابم

چون یاد تو دور از خم این مرحله ام کرد


چشمت همه وسواس خدا بود که از آن روز

اینطور چنان از همه کس دلزده ام کرد


بیزار از این فاصله هرگز نشدم چون

این غصه مرا ساخت و با حوصله ام کرد


محمد لالوی

۸/۲/۹۵

  • mohamad lalavi
  • يكشنبه ۱۲ ارديبهشت ، ۰۰:۳۰ ق.ظ
  • بازدید : ۲۵۴
نظرات شما ( ۰ )

من تکیه به دستان تو دارم تو ولی نه

از عشق ، دوچندان تو دارم تو ولی نه


از حس تو گر هیچ نپرسم به دلیلیست

چون ترس ز کتمان تو دارم تو ولی نه


آنکه من و اندازه من بیش و عیان نیست

چون زیره به کرمان تو دارم تو ولی نه


مجنونی و احوال تو در من شده پیدا

من حال پریشان تو دارم تو ولی نه


شاید نرسد مهلت آن تا که ببینی

اشکی که ز چشمان تو دارم تو ولی نه


من هر نفسم بند نفس های تو عمریست:

در جان خودم جان تو دارم تو ولی نه


محمد لالوی

۲/۲/۹۵

  • mohamad lalavi
  • پنجشنبه ۲ ارديبهشت ، ۰۰:۳۱ ق.ظ
  • بازدید : ۱۵۹
نظرات شما ( ۰ )