آمدم رو نکنم بغض گلویم خفه ام کرد
بازیچه چنان زار به دست همه ام کرد
یک بار نشد بی تو که من ثانیه کوتاه بخندم
هر بار مرا فکر تو بر گریه چنان وسوسه ام کرد
هرگز که نشد لحظه که آسوده بخوابم
چون یاد تو دور از خم این مرحله ام کرد
چشمت همه وسواس خدا بود که از آن روز
اینطور چنان از همه کس دلزده ام کرد
بیزار از این فاصله هرگز نشدم چون
این غصه مرا ساخت و با حوصله ام کرد
محمد لالوی
۸/۲/۹۵
- mohamad lalavi
- يكشنبه ۱۲ ارديبهشت ، ۰۰:۳۰ ق.ظ
- بازدید : ۲۵۵
شیرین غیاثی پور :
عالی بود عالی👌🏻👌🏻👌🏻امیررضا خانلاری :
سلام و عرض ادب امکان انتشار ...بالای آسمان :
قشنگ بود اما می تونست بهتر باشه منظورم از حیث محتواستبالای آسمان :
قشنگه آفرینمحمدرضا سلمانیاننژاد :
استعداد خوبی در این شعر به نمایش ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
خواهش میکنممحمدرضا سلمانیاننژاد :
شعر قشنگی بود البته من شعر شناس ...محمدرضا سلمانیاننژاد :
قشنگ بود حال و هوای خوبی داشتما شیعهها :
سلام خیلی وبلاگت و مطالبت قشنگه از ...خانه سلامتی :
خوبه معنی ها رو هم نوشتید