تو چنگیز و مرا چیزی از این جولان نمی ماند 

تنم آنقدر خنجر خورده که ، عریان نمی ماند 


صدایم غرش شیریست در هنگامه ی پیری

ولی جز مرگ اجباری از این طغیان نمی ماند


چنان از پشت خنجر میزند انگار بعد از من

برای این همه لطف خودی امکان نمی ماند 


به زیر سلطه ی باران تنِ این خانه میمیرد

مرا جز طعنه ی چندان از این طوفان نمی ماند


چه فرقی میکند یک سجده بر آدم که غیر از من

در این فردوس حتی هم خود انسان نمی ماند 


"میان مردمان خویش تنها" را فقط افتاده میفهمد

به دستِ دوست ، خنجر تا ابد پنهان نمی ماند 


#محمد_لالوی

26/7/95


غُرّش = صدای مهیب ، فریاد ترسناک

جولان = تاخت و تاز ، تاختن ، تاخت زدن

عریان = برهنه ، لخت

هنگامه =معرکه ، داد و فریاد ، شور و غوغا

امکان =دست یافتن ، ممکن بودن ، احتمال ، توانایی

طغیان = از حد خود گذشتن ، نافرمانی کردن

افتاده = زمین خورده ، از پا درآمده

فردوس = بهشت ، باغ ، بوستان

  • mohamad lalavi
  • دوشنبه ۲۶ مهر ، ۱۸:۵۱ ب.ظ
  • بازدید : ۳۳۴

تعداد نظرات این پست ۰ است ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی