چنان بودی که از خود غافل و بیگانه افتادم

در این راهی که میرفتی چنان از شانه افتادم!


اقاقی های این گلدان برایم قصه میگویند

تو با اغیار و من با خویشتن در خانه افتادم


من آن شاهم که با یک کودتا در هم نمیریزد

من از چشمت که افتادم در این ویرانه افتادم 


درون آینه عمرسیت ، یک تصویر میگوید

برای آخر عمرم به این دیوانه افتادم


در و دیوار این دنیا برایم حکم زندان است

من از دامی که خود بودم به بند دانه افتادم 


تو را یک بار نوشیدم که از خود غافلم کردی

چنان مستم که بی منت ز هر میخانه افتادم 


تو رفتی رفتنت من را هزاران تکه از من کرد

به پایت گرچه افتادم ، ولی مردانه افتادم



#محمد_لالوی

19/7/95


اغیار = جمع غیر، بیگانگان،نامحرمان

کودتا =  ساقط کردن حکومتی به طور ناگهانی از طریق نیروهای نظامی 

از شانه افتادن = کنایه از خسته شدن ، درمانده شدن

خویشتن = شخصیت، ذات ، ضمیر مشترک برای اول،دوم و سوم شخص مفرد و جمع


  • mohamad lalavi
  • دوشنبه ۱۹ مهر ، ۱۸:۵۲ ب.ظ
  • بازدید : ۲۲۲

تعداد نظرات این پست ۰ است ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی