تمام آن خوشی هایم همین بود

که عمرم در پی احیای دین بود


چو کبریتی که در انبار باروت

که دینم از سر ترسم عجین بود


شب و روزم ریا و ریش و تسبیح

و آن لذت که با پستی قرین بود


نه حتی چوب دست حضرت حق

مرا با این فضایل کی کمین بود؟


به قدری غرق دنیا بودم انگار

مرا حتی نمردن هم یقین بود


و در آخر که برد ما را به یک باد

که آن چوب خدا ما را چنین بود


نه یک آدم به خود آمد ز این باد

نه تغییری به روی این زمین بود


محمد لالوی

۹/۱۰/۹۴



https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad

  • mohamad lalavi
  • چهارشنبه ۹ دی ، ۲۲:۲۶ ب.ظ
  • بازدید : ۳۶۳
نظرات شما ( ۲ )

با همین نخوت تو را حرف ذکاوت میزنند

راه را گم کرده و دَم از رسالت میزنند


یک پسر از گشنگی در یک خیابان جان دهد

در مجازی بیخودی پُست عدالت میزنند


حرف شیرین عقل را بیهوده باور میکنند

یا که بر تلخی آن مُهر دلالت میزنند


هرچه منطق را وزین سازی،سخن را با دلیل

بیشتر تهمت به تو،اَنگ جهالت میزنند


مردمان حالا فقط فکر خوشی هستند و بس

از برای خنده هم حرف ذلالت میزنند


محمد لالوی

۸/۱۰/۹۴


https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad

  • mohamad lalavi
  • سه شنبه ۸ دی ، ۰۴:۱۶ ق.ظ
  • بازدید : ۱۹۳
نظرات شما ( ۰ )

بی تاب در این گوشه ی یک شهر شمالی

مشتاقِ به دیدار تو هستم به چه حالی


مشتاق به دیدار تو آنگونه که انگار

کمتر ز منِ بنده تو مشتاق وصالی


در موسم حج دیده ای حجاج چگونه

در حسرت دیدار شوند خواب و خیالی؟


من بدتر از آن شکل شدم واله رویت

ای گم شده ی نیمه ی آن ماه هلالی


گر موجب دیدن نشود خرده نگیرم

من مبتدی ی شعرم و تو حد کمالی


محمد لالوی

۷/۱۰/۹۴



https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad

  • mohamad lalavi
  • دوشنبه ۷ دی ، ۱۵:۵۴ ب.ظ
  • بازدید : ۲۰۹
نظرات شما ( ۱ )


با یک خیال متروک،تن خسته ی دل افگار

با ذهن خالی از فکر،سیگار پشت سیگار


او مرد روز سخت است،با دردی از قضاوت

تن داده بر شکستن،این بار را نه انگار


چشمش به سوی فردا،با ژستی از نجابت

در دل هزار غم داشت،از نقشه های پرگار


یک عمر در خفا او،دردی به سینه اش بود

عمری که رفت بر باد،با زخم های بیگار


یک زخم از نجابت،صد تیشه بر دلش بود

او مرد روز سخت است،فولادِ دیدهِ زنگار


محمد لالوی

۷/۱۰/۹۴

https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad


پ.ن: امیدوارم تونسته باشم در توصیف عکس این شعر رو به خوبی بیان کرده باشم.

  • mohamad lalavi
  • دوشنبه ۷ دی ، ۰۳:۰۷ ق.ظ
  • بازدید : ۴۴۲
نظرات شما ( ۳ )

به لبم قفل خموشی نزداند،نه سکوتم سر اجبار نبود

گفته ای گر به دهان بود مرا،مستمع لایق گفتار نبود


به تمنای سکوتی که نبود دل حراجی وَ به دنیا زدمش

من در این جمع نشستم وَ کسی،آنچنان در پی دلدار نبود


به لبم قفل خموشی نزداند،همه این جمع فضایل دارند

نه که من قصد جسارت بکنم،که عیان را سر انکار نبود


من به دنبال کسی بودم که،نه در اینجاست نه در آخر راه

من به دنبال خودم میگشتم،جمله دل مرد ره یار نبود


رفتم و با همه امید نگاه،رو به سوی همگان کردم من

نه کسی مانده مرا یک نفری،که به ماندن کند اصرار نبود


محمد لالوی

۵/۱۰/۹۴


https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad

  • mohamad lalavi
  • شنبه ۵ دی ، ۱۸:۴۳ ب.ظ
  • بازدید : ۲۵۲
نظرات شما ( ۰ )

دیوانه چو دیوانه بخواند چو منی را

عاقل نشود دوست به امثال منی را


در سطح من خار نباشد که بخواهم

التاف و ترحم شدن از یاسمنی را


نفرین به گل سرخ،که از عفت رویش

با حیله شده سوگل یکتا،چمنی را


با من تو از این حال مکن صحبت یاوه

از سجده مترسان تو من اَهرُمَنی را


"دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید"

"افسرده‌دل، افسرده کند انجمنی را"


محمد لالوی

۴/۱۰/۹۴



https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad

  • mohamad lalavi
  • جمعه ۴ دی ، ۲۳:۰۹ ب.ظ
  • بازدید : ۵۰۲
نظرات شما ( ۲ )

به قلب بی اصالتم بدی حلول میکند

وَ آیه ی سقوط من به من نزول میکند


تمام کائنات را عدم به سلطه میبرد

وَ آن زمان که هیبت خدا افول میکند


به انتهای یک نیاز که از نگاه میچکد

ز عقده نبودنت به من حصول میکند


تمام من به لحظه ای جدای از نیازها

خلاف هر عقیده ای وَ یا اصول میکند


به قلب بی اصالتم کسی نشانه میرود

وَ اینچنین به بستر خطا وصول میکند


محمد لالوی

۴/۱۰/۹۴


https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad


  • mohamad lalavi
  • جمعه ۴ دی ، ۰۰:۱۸ ق.ظ
  • بازدید : ۲۱۲
نظرات شما ( ۱ )

در خودم گم شدم و گریه ی من پنهانیست

پشت این شهر فقط خرمنی از ویرانیست


مثل آن قاصدکم با خبر از اینم که

قاصد خوش خبرم بعد منم تنها نیست


یک بغل خاطره و توده ای از درد عظیم

پشت یک مشت سکوتم به گلو زندانیست


بین من تا تو همین چند قدم انکار است

این همان بیشترین فاصله ی طولانیست


سینه ام پر شده از بارش سمی و غبار

مثل تهران شده ام حال دلم بحرانیست


محمد لالوی

۳/۱۰/۹۴

https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad

  • mohamad lalavi
  • پنجشنبه ۳ دی ، ۰۱:۵۵ ق.ظ
  • بازدید : ۱۲۶۷۵
نظرات شما ( ۲ )

آینه من را نشان میداد در شکلی عجیب

من تو بودم با همان لبخند زیبای نجیب


خواب بودم بی جهت در رو به روی آینه

این دفعه در خواب هم دادی مرا بازم فریب


در تمام حیرتم بودم بدین خواب و خیال

برد،این رویا مرا تا ظَنّ بی جا و مهیب


تا که این رویا مرا تا چند شب تکرار شد

شرح دل دادم برایت از سر خواب غریب


گفتمت با شک و تریدی که از آن داشتم

خواب را تعبیر کردی با همان لحن شکیب


رو به من کردی و گفتی خواب تو اینگونه است:

میشود از من تو را یک عاشق بهتر نصیب


محمد لالوی

۲/۱۰/۹۴


https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad

  • mohamad lalavi
  • چهارشنبه ۲ دی ، ۰۲:۳۴ ق.ظ
  • بازدید : ۱۲۵۱۵
نظرات شما ( ۲ )

هرگز مباد،که از دل ما بی خبر شود

این واژه های غزل به شما،بی اثر شود


وای از شبی که اگر آن به ذلت است

خورشید عمر من به هویدا،سحر شود


بهتر که از چهره اُلفت،نماندم

تا یک غزل به جفا،دربدر شود


صد بِه بمیرم و ناید رقیب پست

با یک چنین نگاه ما را،قَدَر شود 


"در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب

یارب! مباد آن که گدا،معتبر شود"


محمد لالوی

۲۹/۹/۹۴


https://telegram.me/khatkhatihay_mohammad


  • mohamad lalavi
  • دوشنبه ۳۰ آذر ، ۰۰:۵۱ ق.ظ
  • بازدید : ۲۳۶
نظرات شما ( ۱ )